ترس
نمیترسم از کسی که هزار کتاب دارد
و هر روز یکی را میخواند...!
ترس من از ادم هایست که یک کتاب دارند
وآن را مقدس میدانندو هیچگاه نمیخوانند
نمیترسم از کسی که هزار کتاب دارد
و هر روز یکی را میخواند...!
ترس من از ادم هایست که یک کتاب دارند
وآن را مقدس میدانندو هیچگاه نمیخوانند
مواظب باشید به چه کسانی دست میدهید
تا همه چیزتان را از دست ندهید!
دخترک حواست راجمع کن این جاسرزمین من است
توباید دامنت را به اندازه ایمان من تنظیم کنی
زیادی با من مهربان باشی میگویم فاحشه ای حتما
کسانی هستندکه از هم خوابگی با مرغ همسایه هم گذشت نکردند
ولی اگر بخواهی شریک زندگیش شوی باید باکره ونجیب باشی
از بقال سرکوچه تا آن مهندس شیک همه تو را خواهر صدا میزنند
تورا نمیدانم ولی من آن کاسه زیر نیم کاسه را میبینم....
کسانی هستند که فضای
اندیشیدن آنها بر پول است،
مگر نمیبینیم کسانی را که امروز با پدرزنشان ازدواج
میکنند،
این مگر برای پول نیست؟؟؟؟؟
نه دوست داشتن، نه عشق، بلکه بر اساس مقدار پول یا
مثلا
تعداد قوم و خویش که همسرش دارد. کسی که این محاسبه
را میکند حتی احساسات غریزی حیوان را هم ندارد
برای اینکه وقتی یک حیوان نر و ماده به هم میچسبند،
میخواهند غریزه جنسیشان را ارضاء کنند، همان غریزه
باز هم
معنویتر از این کاسبی است، هیچ وقت یک الاغ نر به خاطر پالان
الاغ ماده و یا به خاطر قالیچه و امثالهم به طرف آن کشش
پیدا نمیکند، وقتی انسان فضای اندیشهاش تا این حد سقوط
میکند، از الاغ هم پایینتر است!
و از دخترکی میگی که دوسش داری!
این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق…! که تو حاصل عشقی…
پســـرم…
مامانت برای تو حرفهایی داره
حرفهایی که به درد روزهای عاشقیت میخوره…
عزیزدلم!
یک وقتهایی زنِ رابطه بیحوصله و اخموست. روزهایی میرسه که بهونه
میگیره. بدقلقی میکنه و حتی اسمتو صدا میکنه
دنیا بازی پیچیده ای است رها جان.
پیچیده و مبهم و شگفت انگیز.
نافهمیده و ناخواسته.
میدان نبردی که قبل از آنکه بفهمی یا بخواهی،
در میانه اش «رها» شده ای.
درست مانند پیاده ای که به ناگاه،
در میدان بزرگ یک شطرنج، رها شود.
آنهم نه در آغاز بازی. که در میانه ی آن!
آنقدر دوستت دارم
که هر چه بخواهی همان را بخواهم
اگر بروی شادم ،اگر بمانی شادتر
تو را شاد تر می خواهم،با من یا بی من
بی من اما ،شادتر اگر باشی
کمی ،- فقط کمی -،ناشادم
و این همان عشق است،عشق همین تفاوت است
همین تفاوت که به مویی بسته است،و چه بهتر که به موی تو بسته باشد
خواستن تو تنها یک مرز دارد،و آن نخواستن توست
و فقط یک مرز دیگر،و آن آزادی توست
تو را آزاد می خواهم.....
عبدا... صمدیان